من با تو

ساخت وبلاگ
دلیل کم نوشتن اینجا، شاید وجود حرف‌های خیلی زیاده، یا شاید گرفتاری‌ها و راه‌های دیگه‌ایی که کمک می‌کنن به نوشتن به شکل دیگه‌ایی برات.. اما خب.. همیشه از یه پنجره نوشتن حس و حال و قشنگی دیگه‌ای داشته و داره.. ولی امروز میخوام یه چیزی بنویسم..آهنگی که الان روی این وبلاگ‌ئه.. خیلی وقت‌ئه که اینجاس.. یه زمانی، دوبله شده یکی از سریالای بورا پخش میشد، خودشون یه موزیک ویدیو ساخته بودن و روش این آهنگ رو گذاشته بودن.. وقتی که بار اول شنیدمش.. نمیدونم چرا یاد خودمون افتادم.. یاد حال و قصه‌های خودمون.. شاید برای تکرارِ مکرر این‌که اینجوری نمی‌مونه.. که شاید یه جایی توی دلمون هست که دوست داره باور کنه.. جوری که جهان اینقدر تلخ می‌گذره نگذره و یه جا یه دریچه‌ایی از نور و روشنی باز بشه.. یه دریچه به روی حال بهتر.. اتفاقای بهتر.. جهان آروم‌تری که هر کدوممون توی دلمون دنبالشیم... من الان که تماشات می‌کنم.. نفیسه‌ای رو می‌بینم که خیلی قشنگه.. نفیسه‌ایی رو می‌بینم که با وجود همه‌ی دردها.. با وجود همه‌ی نشدن‌ها.. همه‌ی تلاشش رو کرده.. و نفیسه‌ایی رو می‌بینم که راهش درخشان‌تر و نورانی‌تر خواهد بود.. نفیسه‌ایی که شکوفا شدن قلمش خودش مقدمه بیش از پیش درخشیدنش خواهد بود.. امروز تولدشه.. و مثل کلی تاریخ که میشه شمرد و درباره تک‌تکشون حرف زد.. امروز هم تاریخ خودش رو داره.. تاریخی که حتی اگه بگذره.. هر چقدرم که بگذره.. بازم تاریخ و روایت خودش رو برات داره..مثل همه تاریخ‌های دیگه‌ای که با رسیدن آدم بهشون.. انگار ته دل آدم پر و خالی میشه.. می‌دونم خسته‌ای.. خسته از باری که این سال‌ها آوردی.. خسته‌ای از زندگی‌ای که معلوم نیست داره چه سازی می‌زنه.. خسته از من با تو...ادامه مطلب
ما را در سایت من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ourfriendship2624a بازدید : 8 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 0:39

داشتم همینجوری می‌خریدم اینور اونور.. یهو سر از سایت پیچک درآوردم.. یادم نیست آخرین باری که توش بودم کی بود.. اما هنوز همون شکلی بود همه چیش.. این کد‌ها رو دیدم.. یاد اون اولی که (قبل اینکه بلاگفا بره توی دیوار) این وبلاگ رو داشتم افتادم.. گفتم دوباره بذارمشون..شاید حباب ترکوندن حس خوبی بهت بده.. لااقل.. بین این همه حس بد و تلخی که همه جا هست..  سه شنبه شانزدهم دی ۱۳۹۹ | 20:55 | شاخه‌ی همخون جدا مانده‌ی من  |  من با تو...ادامه مطلب
ما را در سایت من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ourfriendship2624a بازدید : 22 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 0:39

میدونی.. از دیروز تا الان که دارم فکر می‌کنم.. و نگاه زندگیم میکنم..می‌بینم که فقط با تو میشه خیلی از حرفا رو زد.. خیلی دلتنگی‌ها رو فقط میشه با تو درمیون گذاشت..خیلی ماجراها رو فقط تو میفهمیشون..خیلی کارهایی که میخوام بکنم رو فقط تو باورشون داری..یا فقط با تو میشه هر جای این شهر که میشه رفت و خوشحال بود..شاید از اینکه دیگه کارای عمو رو از یه جایی به بعد ندیدم ناراحت باشم.. ولی از اینکه از اون دنیا تو برای من موندی و اون دنیا تو رو به من داد، تا همیشه ممنونم..چه خوب که هستی ❤ دوشنبه پانزدهم شهریور ۱۴۰۰ | 14:22 | شاخه‌ی همخون جدا مانده‌ی من  |  من با تو...ادامه مطلب
ما را در سایت من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ourfriendship2624a بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 0:39

About Meروزها گذشت...روزهایی در گذر ثانیه‌ها، دقایق و سال‌ها... روزهایی از دی ماه ۱۳۸۹ که دنیایی داشتیم متفاوت‌تر از این روزها.. شاید چاشنی دل و روحمان قصه‌ی زندگیمان بود که دست آویز گذر این ماه‌ها شد من با تو...ادامه مطلب
ما را در سایت من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ourfriendship2624a بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 6 مهر 1399 ساعت: 18:16

۲۸ روز پیش من اینجا یه چیزی نوشتم، ولی پستش نکردم..۲۸ روز پیش میخواستم شروع کنم به فیلم گرفتن برای ویژه‌برنامه‌ی تولدت..اینو نوشتم:الان نوشتن آیتم‌هایی که توی ذهنمه تموم شد.. چند دقیقه دیگه میخوام دور من با تو...ادامه مطلب
ما را در سایت من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ourfriendship2624a بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 6 مهر 1399 ساعت: 18:16

آهنگی که الان روی وبلاگ‌ئه رو.. بار اول.. سال ۹۳ شنیدمش.. همون موقعی که همین وبلاگ‌ئه رو ساخته بودم.. تیتراژِ یکی از سریالای شبکه‌ی جم بود.. از روی یه آهنگ دیگه‌ای.. که فکر کنم اونم مال همون سریال بود من با تو...ادامه مطلب
ما را در سایت من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ourfriendship2624a بازدید : 63 تاريخ : چهارشنبه 8 آبان 1398 ساعت: 17:51

هشت و یه کمی بیشتر سال پیش... اون وقتی که داشتی کتاب‌های مورد علاقه‌ت رو بهم می‌گفتی.. اسم هری‌پاترها رو داشتی می‌گفتی.. یادم نیست که محفل ققنوس بود و یادگاران مرگ.. یا شاید زندانی آزکابان.. که گفتی و من با تو...ادامه مطلب
ما را در سایت من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ourfriendship2624a بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 8 آبان 1398 ساعت: 17:51

منم مثلِ خیلیا.. عکس‌العمل نشون دادم.. همون روزی که بهت اسمس زدم و گفتم چطوری..و گفتی که خوب نیستی.. چون فقط چهار روز در سال می‌تونی کنار اونایی باشی که دوستشون داری.. بعد یه کمی توضیح دادی و من تازه من با تو...ادامه مطلب
ما را در سایت من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ourfriendship2624a بازدید : 55 تاريخ : چهارشنبه 8 آبان 1398 ساعت: 17:51

اون شبی که برام حرف زده بودی.. 

در واقع بامداد یکشنبه میشد.. 

چند ساعت قبلش.. داشتم دنبال یه چیزی می‌گشتم.. بابتش قرآن رو باید باز می‌کردم.. 

قبلش.. گفتم به نیت حال تو بازش کنم.. 

چشمم اول به معنیش خورد.. 

«سوگند به روشنایی روز، سوگند به شب چون آرام گیرد، که من نه تو را رها کرده‌ام.. و نه با تو دشمنی کرده‌ام.. و به زودی تو را عطا خواهم داد.. تا خرسند گردی... ... »

سوره‌ی ضحی.. 

و شاید باورت نشه.. چیزی که از اولم دنبالش بودم همین سوره بود... 

من با تو...
ما را در سایت من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ourfriendship2624a بازدید : 57 تاريخ : چهارشنبه 8 آبان 1398 ساعت: 17:51

سوال ششم: بدترین و بهترین، اخلاق و خصوصیت نفیسه چیه؟ اگه اخلاقی هست که بده، چه‌جوری میشه تغییرش داد به نظرت؟

من با تو...
ما را در سایت من با تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ourfriendship2624a بازدید : 74 تاريخ : يکشنبه 29 ارديبهشت 1398 ساعت: 8:22